کریستی شن و برایس لونگ، مؤسسین وبسایت Millennial Revolution از شغل مهندسی کامپیوتر در سن ۳۱ سالگی بازنشسته شدند تا بتوانند دور دنیا را بگردند.
پس از یک سال مسافرت، شن یک حساب سرانگشتی انجام داد: هزینه مسافرت آنها دقیقا برابر با هزینه در خانه ماندن آنها بود – چیزی حدود ۳۰، ۸۷۹ دلار.
این دو در کتاب خود با عنوان «همچون یک میلیونر دست از کار بکشید»، هزینههای مسافرت دور دنیا خود را به ریز اعلام کردند. آنها با تعیین بودجه برای مسافرت خود، توانستند از محلهای گران تا محلهای ارزان دیدن کنند.
متنی که در ادامه میخوانید برشی از کتاب “Quit Like a. Millionaire” اثر کریستی شن و برایس لونگ است.اگر در کودکی به من میگفتید که روزی فرا میرسد که میتوانم از نوک انبوه زبالههای بیمارستانی تا نوک قله کوههای آلپ در سوئیس مسافرت کنم، مطمئنا به شما میگفتم که عقل خود را از دست دادهاید.
اما وقتی در کوهستان فورنآلپ در انگلبرگ قدم میزدم، خودم را در انبوهی از برف در نوک قله کوه میانداختم، در میان چمنهای سرسبز میدویدم و به گاوهای زیبایی که با صدایی دلپذیر حرکت میکردند نگاه میکردم، تازه به این نتیجه رسیدم که رؤیاهایم به حقیقت پیوسته است. همچون دیوانهها میخندیدم و همچون کودکان خردسال بر روی ترامپولینی که در یک پارک پیدا کرده بودیم بالا و پایین میپریدم.
وقتی خرامان خرامان راه میرفتم، باد را در میان موهایم و نور خورشید را بر روی صورتم احساس میکردم و آهنگ “The Sound of Music” را میخواندم، احساس کردم که در نوک قله جهان ایستادهام – که اکنون که فکر میکنم اعتراف میکنم که به نوعی اینچنین بود.
پس از یک سال مسافرت، شن یک حساب سرانگشتی انجام داد: هزینه مسافرت آنها دقیقا برابر با هزینه در خانه ماندن آنها بود – چیزی حدود ۳۰، ۸۷۹ دلار.
این دو در کتاب خود با عنوان «همچون یک میلیونر دست از کار بکشید»، هزینههای مسافرت دور دنیا خود را به ریز اعلام کردند. آنها با تعیین بودجه برای مسافرت خود، توانستند از محلهای گران تا محلهای ارزان دیدن کنند.
متنی که در ادامه میخوانید برشی از کتاب “Quit Like a. Millionaire” اثر کریستی شن و برایس لونگ است.اگر در کودکی به من میگفتید که روزی فرا میرسد که میتوانم از نوک انبوه زبالههای بیمارستانی تا نوک قله کوههای آلپ در سوئیس مسافرت کنم، مطمئنا به شما میگفتم که عقل خود را از دست دادهاید.
اما وقتی در کوهستان فورنآلپ در انگلبرگ قدم میزدم، خودم را در انبوهی از برف در نوک قله کوه میانداختم، در میان چمنهای سرسبز میدویدم و به گاوهای زیبایی که با صدایی دلپذیر حرکت میکردند نگاه میکردم، تازه به این نتیجه رسیدم که رؤیاهایم به حقیقت پیوسته است. همچون دیوانهها میخندیدم و همچون کودکان خردسال بر روی ترامپولینی که در یک پارک پیدا کرده بودیم بالا و پایین میپریدم.
وقتی خرامان خرامان راه میرفتم، باد را در میان موهایم و نور خورشید را بر روی صورتم احساس میکردم و آهنگ “The Sound of Music” را میخواندم، احساس کردم که در نوک قله جهان ایستادهام – که اکنون که فکر میکنم اعتراف میکنم که به نوعی اینچنین بود.
فکر میکردم هیچ چیز در دنیا بهتر از پیادهروی در کوههای آلپ نخواهد بود، اما تجربیاتی که باعث تحولی شگرف در زندگیام شد مرا به این نتیجه رساند که هر تجربه بهتر از تجربه قبلی است. در صخرههای جزیره سانتورینی یونان مینشستم درحالیکه به آبی بیکران دریای اژه چشم دوخته بودم. در کنار کانالهای آمستردام هلند دوچرخهسواری میکردم.
بوی نمکی دریا در هووت ایرلند را استشمام میکردم و وقتی گوشت گوساله کوبه در اوزاکای ژاپن را مزه میکردم به این نتیجه میرسیدم که در بهشت آشپزی دنیا حضور دارم. در حمامهای خانگی سئول یک دهه استرس و فشار را از خود دور میکردم و پس از آنکه به ترس قدیمی خود از آب غلبه کردم توانستم گواهینامه زیردریایی یک نفره اسکوبا در کوه تائو تایلند را دریافت کنم.
خلاصه بگویم برایتان: من عاشق مسافرت شده بودم. بیش از ده سال بود که از سر تا پا درگیر کار شده بودم و زمان برایم مقولهای بیارزش شده بود. کارم این شده بود: از خواب بیدار شوم، سر کار بروم، با زمین و زمان بجنگم برای یک لقمه نان، به خانه برگردم و بخوابم و این زنجیره همینطور ادامه داشت. یک سال پیش از آنکه بازنشسته شوم، با دوربین گوشیام فقط دو تا عکس انداخته بودم. برای یک سال کامل، اینها تنها خاطراتی بود که در اختیار داشتم.
اما یک سال پس از بازنشستگیام، آنقدر با دوربین گوشیام عکس انداخته بودم که دیگر حافظه آن پر شده بود. هر روز احساس تازگی و نوبودن میکردم. سرانجام طعم آزادی را چشیده بودم و اصلا دلم نمیخواست آن روزها تمام شود. پس از آنکه یک سال مسافرتمان به پایان رسید در راه بازگشت به خانه احساس بسیار بد و دلهرهآوری سراغم آمده بود.
وقتی بر روی تخت قدیمیام دراز کشیدم، تختی که از خانه مادر برایس آورده بودیم، احساس یک پرنده در قفس را داشتم که به آسمان خیره شده است. خلاصه اینکه اخساس بسیار بدی سراغم آمده بود. پس لپتاپم را در آوردم. من تک تک دلارها، یوروها و ینهایی که در مسافرتمان خرج کرده بودیم را دستهبندی کرده بودم. در آن لحظه برایس خوابیده بود و سعی میکردم در نهایت سکوت کارم را با لپتاپ انجام دهم.
ناگهان با صدای بلند فریاد زدم: «وای خدای من»
برایس مثل برق از خواب پرید و هراسان گفت: «چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟»
به او اهمیتی ندادم. تک تک ارقام و فرمولها را بارها و بارها چک کردم. نمیتوانست درست باشد. اصلا چنین چیزی امکان نداشت.
برایس از جایش بلند شد و در حالیکه در تاریکی به دنبال عینکش میگشت گفت: «چی شده؟ آیا خرابکاری کردیم؟ آیا بیش از حد خرج کردهایم؟»
من سرم را تکان دادم.
«خوب پس چی شده؟»
به صفحه مانیتور اشاره کردم و جمع کل هزینههایمان را نشانش دادم: ۴۰، ۱۵۰ دلار
هزینه مسافرت ما به دور دنیا در طول یک سال به اندازه وقتی بود که در خانه میماندیم و به هیچ جایی نمیرفتیم.
بگذارید از اول بگویم. ما به ۲۲ کشور در سه قاره دنیا مسافرت کرده بودیم و تقریبا یک دور کامل دور دنیا را پرواز کرده بودیم. کاری کرده بودیم که کمتر کسی در دنیا توان انجام آن را دارد؛ و هزینه تمام این مسافرت برابر با وقتی بود که در خانه خود میماندیم. عجیب نیست؟
خواب از سر برایس به کل پریده بود. مخ هر دو ما از این قضیه سوت کشیده بود.
او پرسید: «اصلا میدانی این کاری کردهایم چه معنایی دارد؟»
سرم را به علامت تأیید تکان دادم و گفتم: «بله، میدانم»
ما میتوانستیم تا آخر عمرمان مسافرت کنیم.
اگر به هزینههای بالا بیمه مسافرت به قیمت ۱۷۵۰ دلار کانادا (۱۷۵۰$ = ۲ × ۸۷۵$) را اضافه کنید، جمع کل هزینهها ۳۰، ۸۷۹ دلار آمریکا یا ۴۰، ۱۴۳ دلار کانادا خواهد شد.
دروغی که سالهای سال به خود گفته بودیم این بود که مسافرت کار گرانی است. اما با تقسیم کردن زمان مسافرتمان بین کشورهای گرانقیمت (مثل انگلستان، اروپای غربی و ژاپن) و کشورهای ارزانقیمت (مثل کشورهای آسیا جنوبشرقی)، متوسط هزینه روزانه ما ۴۲ دلار به ازای هر نفر بود.
ما بعضیاوقات در هتل میماندیم و بعضی وقتها هم از Airbnb استفاده میکردیم، گاهیاوقات از بیرون غذا میخریدیم و گاهیاوقات هم خودمان غذا میپختیم. حتی زمانهایی هم پیش میآمد که ولخرجی میکردیم مثل زمانیکه در بوستون صدف زنده و لابستر خوردیم یا وقتی که در تایلند یک دوره چهار روزه غواصی با اسکوبا را گذراندیم (۲۵۰ دلار برای هر نفر به همراه محل اقامت). همچنین در کامبوج نیز توانستیم با اسکوبا غواصی کنیم (۸۰ دلار برای هر نفر به ازای دو بار غواصی)، در کوهستان آلپ در سوئیس پیادهروی کردیم (۸۷ دلار برای هر نفر) و در ژاپن نیز گوشت گوساله مخصوص کوبه را خوردیم (۴۸ دلار برای هر نفر).
در ادامه ریز هزینههای ما به تفکیک منطقه و نوع را ارائه دادهایم:
دروغی که سالهای سال به خود گفته بودیم این بود که مسافرت کار گرانی است. اما با تقسیم کردن زمان مسافرتمان بین کشورهای گرانقیمت (مثل انگلستان، اروپای غربی و ژاپن) و کشورهای ارزانقیمت (مثل کشورهای آسیا جنوبشرقی)، متوسط هزینه روزانه ما ۴۲ دلار به ازای هر نفر بود.
ما بعضیاوقات در هتل میماندیم و بعضی وقتها هم از Airbnb استفاده میکردیم، گاهیاوقات از بیرون غذا میخریدیم و گاهیاوقات هم خودمان غذا میپختیم. حتی زمانهایی هم پیش میآمد که ولخرجی میکردیم مثل زمانیکه در بوستون صدف زنده و لابستر خوردیم یا وقتی که در تایلند یک دوره چهار روزه غواصی با اسکوبا را گذراندیم (۲۵۰ دلار برای هر نفر به همراه محل اقامت). همچنین در کامبوج نیز توانستیم با اسکوبا غواصی کنیم (۸۰ دلار برای هر نفر به ازای دو بار غواصی)، در کوهستان آلپ در سوئیس پیادهروی کردیم (۸۷ دلار برای هر نفر) و در ژاپن نیز گوشت گوساله مخصوص کوبه را خوردیم (۴۸ دلار برای هر نفر).
در ادامه ریز هزینههای ما به تفکیک منطقه و نوع را ارائه دادهایم:
ما هزینههایمان را با اضافهکردن کشورهای آسیای جنوبشرقی به برنامه سفرمان در حد منطقی حفظ کردیم. آنجا نه تنها آب و هوای بینظیری دارد بلکه قیمتهایش هم به شدت پایین است.
برای مثال، در چانگ مای تایلند ما یک اتاق کاملا نو همراه با یک باشگاه، سونا و استخر اجاره کردیم. هزینه آن تنها ۴۷۰ دلار در ماه بود. یک میز کامل از انواع غذاهای دریایی بخارپز (بله یک میز کامل) تنها ۱۲ دلار به ازای هر نفر قیمت داشت. یک بشقاب جوجه تایلندی؟ فقط ۱.۲۵ دلار و یک ساعت ماساژ تایلندی فقط ۱۰ دلار برای ما هزینه برداشت.
ترککردن تایلند برای ما بسیار سخت بود، چون تازه فهمیده بودیم که با ۱۲،۰۰۰ تا ۱۵،۰۰۰ در سال میتوانید همچون یک ملکه در آنجا زندگی کنید. البته الگوی سبک زندگی چهارستاره با هزینه یک ستاره در کشورهایی، چون ویتنام، مالزی و کامبوج نیز ادامه داشت.
برای مثال، در چانگ مای تایلند ما یک اتاق کاملا نو همراه با یک باشگاه، سونا و استخر اجاره کردیم. هزینه آن تنها ۴۷۰ دلار در ماه بود. یک میز کامل از انواع غذاهای دریایی بخارپز (بله یک میز کامل) تنها ۱۲ دلار به ازای هر نفر قیمت داشت. یک بشقاب جوجه تایلندی؟ فقط ۱.۲۵ دلار و یک ساعت ماساژ تایلندی فقط ۱۰ دلار برای ما هزینه برداشت.
ترککردن تایلند برای ما بسیار سخت بود، چون تازه فهمیده بودیم که با ۱۲،۰۰۰ تا ۱۵،۰۰۰ در سال میتوانید همچون یک ملکه در آنجا زندگی کنید. البته الگوی سبک زندگی چهارستاره با هزینه یک ستاره در کشورهایی، چون ویتنام، مالزی و کامبوج نیز ادامه داشت.
پس اگر قصد مسافرت دور دنیا را دارید و متعادلکردن بودجه کار سختی برای شماست، کشورهای آسیای جنوبشرقی را حتما به فهرست خود اضافه کنید. هر چه بیشتر در آنجا سپری کنید، احتمال اینکه با کمبود بودجه مواجه شوید پایینتر میآید.
کشورهای آسیای جنوب شرقی همچون اوراق قرضه در پرتفوی مسافرت شما هستند؛ آنها هزینههای شما را کاهش میدهند. شما همین سبک مسافرتی را در کشورهای ارزانی همچون مکزیک، آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی، اروپای شرق یا پرتقال نیز میتوانید مشاهده کنید.
تقریبا سه سال میشود که برای مسافرت دور دنیا، دست از کارمان کشیدهایم و من خوشحالم که این خبر را به شما بدهم که هر روز برای ما روزی جدید و پر از ماجراجویی است. حالا ما تجربههای جدیدی را به دست آوردهایم و هزینه سفرمان حتی از سریهای پیش نیز پایینتر آمده است.
سال پیش ما فقط ۳۶،۰۰۰ دلار کانادا به ازای یک سال کامل هزینه کردیم! از آنجاییکه پرتفوی ما ۴۰،۰۰۰ دلار برای ما درآمد داشته و حتی مدتی است که دیگر از درآمد دیگری نداریم، اما با سفرکردن دور دنیا، ۴۰۰۰ دلار صرفهجویی کردهایم.