خلاصه تاریخچه ای از حداقل دستمزد
در آمریکا، اولین بار حداقل دستمزد، در سال 1938 توسط قانون استانداردهای منصفانه معرفی شد. این حداقلِ دستمزد نسبت به تورم، حدود 4 دلار یا 25 سنت در هر ساعت تعیین شد. حداقل دستمزد، امروز فدرال از هر دو شرایط واقعی و غیرواقعی بالاتر است و به قیمت 7 دلار و 25 سنت تعیین شد. حداقل دستمزد تا به حال 22 رشد مجزا را تجربه کرده است و نمونه ی اخیر آن توسط رئیس جمهور اوباما در سال 2009 تصویب شد. به عالاوه ی حداقل دستمزدی که در سطح فدرال تنظیم شده است، ایالت ها آزاد هستند تا دستمزد را خودشان انتخاب کنند.
ایالت کالیفرنیا تصمیم گرفته است که حداقلِ دستمزد را که تا سال 2022 به 15 دلار می رسد عملی کند. این نه تنها یک رشد بخصوص در حداقل دستمزد، در فدرال است بلکه از حداقل دستمزدِ رایج کالیفرنیا که 10 دلار برای هر ساعت بود بیشتر می باشد، که پیش از این یکی از بالاترین دستمزدها در کشور بود (ماساچوست دارای حداقل دستمزد، 10 دلار برای هر ساعت و واشنگتون دی سی 10 دلار و 50 سنت در هر ساعت بود).
بنابراین حداقل دستمزد، چه تاثیراتی بر استخدام و از آن مهم تر بر کارکنان در کالیفرنیا دارد؟ بسیاری از اقتصاد دانان به این نکته اشاره می کنند که آن ها مطمئن نیستند زیرا رشد دستمزدِ حداقلی به این اندازه بسیار بی سابقه بوده است. همانطور که گفته شد، ابزار اقتصاد دانان کمک می کند تا فاکتورهای مرتبط که بر سیاست تاثیر گذار است را تعیین کند.
حداقل دستمزد در مارکت های کاری رقابتی
در مارکت های رقابتی، بسیاری از کارمندان و کارفرمایان گرد هم می آیند تا به یک دستمزد و مقدار کار موازنه شده برسند. در چنین مارکت هایی، هر دو کارمند و کارفرما دستمزد را دریافت کرده (زیرا نسبت به حجم کاری شان بسیار م بوده و مارکت را تحت تاثیر قرار می دهد) و درباره ی پرداختی مورد نیاز کارگران / کارمندان تصمیم گیری (در نمونه ی کارفرمایان) و عرضه می کنند (در نمونه ی کارمندان). در بازار آزاد برای کارمندان، دستمزدِ منصفانه زمانی حاصل می شود که مقدار کار عرضه شده برابر با مقدار کار مورد نیاز باشد.
در چنین مارکت هایی، حداقل دستمزد، یا به عبارت دیگر دستمزد موازنه شده را ارائه دهد، مقدار کار مورد نیاز شرکت ها را کاهش داده و مقدار کار عرضه شده توسط کارگران را افزایش می دهد و باعث کاهش استخدام می شود (به عبارت دیگر، افزایش بیکاری).
کشش و بیکاری
حتی در این نمونه اساسی، واضح است که چه مقدار بیکاری با حداقلِ دستمزد وابسته به کشش تقاضای کار دارد. به عبارت دیگر، مقدار کاری که شرکت ها جهت استخدام نیاز دارند مرتبط با دستمزدِ غالب است. اگر درخواست شرکت ها جهت کار غیر کششی باشد، رشد در حداقلِ دستمزد، منجر به کاهش کوچکی در استخدام می شود. اگر درخواست شرکت ها برای کار کششی باشد، رشد در حداقل دستمزد، منجر به کاهش کوچکی در استخدام می شود. به علاوه، هنگامی که عرضه ی کار کششی باشد بیکاری افزایش یافته و هنگامی که عرضه کار غیر کششی باشد، بیکاری کاهش می یابد.
سوالی که پیش می آید این است که چه چیزی کشش تقاضای کار را مشخص می کند؟ اگر شرکت ها تولیدشان را در مارکت های رقابتی بفروشند، تقاضای کار به طور وسیعی، توسط محصولات حاشیه ای کار تعیین می شود. به طور مشخص، اگر محصول حاشیه ای به سرعتی که کارگران اضافه می شوند کاهش یابد، تقاضای کار اشباع می شود (به عبارت دیگر غیر کششی)، اگر محصول حاشیه ای به کندی ای که کارگران اضافه می شوند کاهش یابد، تقاضای کار بیشتر می شود. اگر تولید یک شرکت در مارکت رقابتی نباشد تقاضا برای کار نه تنها با محصول حاشیه ای کار مشخص نمی شود بلکه با کاهش قیمت ها توسط شرکت به منظور فروش تولید انجام می شود.
دستمزد و تعادل در بازارهای تولیدی
روش دیگر جهت بررسیِ تاثیرِ افزایشِ حداقل دستمزد، بر استخدام، این است که در نظر داشته باشیم دستمزدِ بالا چگونه قیمت تعادل در بازار را برای تولیدی که کارگران با حداقل دستمزد انجام می دهند تغییر می دهد. چون قیمت ها تعیین کننده ی عرضه هستند و دستمزد، فقط قیمت کار جهت تولید است، افزایش حداقل دستمزد، عرضه را با مقدار افزایش دستمزدی در مارکت هایی که کارگران با حداقل افزایش دستمزد تحت تاثیر قرار می گیرند، تغییر خواهد داد.
دستمزد و تعادل در بازارهای تولیدی
چنین تغییری در عرضه، منجر به جنبشی در تولید شرکت ها جهت دسترسی به تعادل جدید می شود. بنابراین، مقداری که در مارکت کاهش می یابد حاصل افزایش حداقل دستمزد است که کشش قیمت تقاضا برای تولید شرکت وابسته است. به علاوه، هرچقدر که هزینه افزایش یابد، شرکتی که بتواند به مصرف کننده خدمات ارائه کند توسط کشش قیمت تقاضا مشخص می شود. بخصوص، کاهش کمیت کوچک تر می شود و بسیاری از افزایش هزینه ها در صورت درخواست غیر کششی، به مصرف کننده ارائه می شود. برعکس، کاهش کمیت بزرگ خواهد شد و بسیاری از افزایش هزینه ها درصورتی که درخواست کششی باشد توسط تولید کنندگان مورد توجه قرار می گیرد.
چیزی که می توان در رابطه با استخدام نتیجه گرفت این است که کاهش استخدام هنگامی که درخواست غیر کششی باشد کوچک خواهد شد و کاهش استخدام هنگامی که درخواست ششی باشد بزرگ تر خواهد شد. این بدان معناست که افزایش حداقلِ دستمزد می تواند مارکت های متفاوت را به روش های مختلف تحت تاثیر قرار دهد، علت کشش درخواست برای کار به طور مستقیم و همچنین کشش تقاضا برای تولید شرکت است.
دستمزد و موازنه مارکت های تولیدی در بلند مدت
در مقایسه، در بلند مدت، رشد هزینه ی محصول، نتیجه ی افزایش حداقل دستمزد است که از طریق مصرف کنندگان در قالب قیمت های بالاتر انجام می شود. با این وجود این بدان معنا نیست که کشش تقاضا در بلند مدت نامرتبط است زیرا هنوز نمونه ای وجود دارد که هرچه درخواست غیر کششی باشد در نتیجه کاهش کمی در کمیت موازنه اتفاق می افتد و کاهش استخدام باعث برابری باقی موارد می شود.
حداقل دستمزد و رقابت ناقص در بازار کار
در برخی بازارهای کار تعداد کمی کارفرما و تعداد زیادی کارگر وجود دارد. در این نمونه ها، کارفرماها قادر هستند تا دستمزدها را کاهش دهند تا اینکه در بازارهای رقابتی حضور داشته باشند (جایی که دستمزد ها برابر با ارزش محصول حاشیه ای باشد). اگر چنین موردی وجود داشته باشد، افزایش حداقل دستمزد یک اثر خنثی یا مثبت بر استخدام دارد. این مورد چگونه است؟ توضیحات جزئی بسیار فنی است، اما ایده ی کلی بازارهای رقابتی ناقص ، شرکت ها علاقه ای به افزایش دستمزد جهت جذب نیروی کار ندارند زیرا مجبورند تا دستمزد تمام افراد را افزایش دهند. حداقل دستمزد که از دستمزد تعیین شده توسط کارفرمایان بیشتر است این موازنه را به درجه ای می رساند و در نتیجه شرکت ها می فهمند که استخدام کارگر بیشتر سود دهی بالاتری دارد.
دیوید کارد و آلن کروگر این پدیده را در مطالعاتشان نشان می دهند. در این مطالعه، کارد و کروگر سناریوئی را بررسی می کنند که ایالت نیوجرسی حداقل دستمزد را افزایش می دهد در حالی که ایالت همسایه، پنسیلوانیا، در بعضی از بخش ها با اقتصاد مشابه این کار را انجام نداد. چیزی که دریافتند این بود که فست فود ها 13 درصد استخدام را افزایش دادند.
دستمزد مرتبط و افزایش حداقل دستمزد
بیشتر بحث پیرامون افزایش حداقل دستمزد بر کارگرانی که تمرکز می کند که حداقل دستمزد برای آن ها ضروری است، به عبارت دیگر، آن دسته از کارگرانی که برای آن ها دستمزد موازنه ی بازار آزاد پایین تر از حداقل دستمزد تصور شده است. این درحالی است که کارگران عمدتا به طور مستقیم تحت تاثیر تغییرات در حداقل دستمزد هستند. همچنین به خاطر سپردن این نکته بسیار مهم است که رشد حداقل دستمزد می تواند تاثیری بر تعداد زیادی از کارگران داشته باشد.
چرا؟ زیرا کارگران هنگامی که افزایش حداقل دستمزدشان عملی نمی شود، حتی اگر دستمزد واقعی شان تغییر نکند، پاسخ منفی می دهند. به طور مشابه ، مردم نیز هنگامی که به حداقل دستمزدی که به آن عادت کرده اند نزدیک می شوند ، دیگر آن را دوست ندارند. اگر بدین شکل باشد، شرکت ها احساس می کنند که افزایش دستمزد برای کارگرانی که حداقل دستمزد برایشان راضی کننده نیست، لازم است. این مشکل خود کارگران نیست، البته که این برای کارگران بسیار خوب است!
متاسفانه این موردی است که شرکت ها جهت افزایش حقوق و کاهش استخدام انتخاب می کنند تا سوددهی را بدون دل گرمی کارمندان باقی مانده حفظ کنند. بنابراین، با این روش این امکان وجود دارد که افزایش حداقل دستمزد بتواند استخدام ِ کارگرانی که برایشان حداقل دستمزد ضروری نیست کاهش دهد.
درک تأثیر افزایش حداقل دستمزد
به طور خلاصه، به هنگام بررسی تاثیر افزایش حداقل دستمزد، موارد زیر باید در نظر گرفته شود:
- کشش تقاضا برای کار در بازار های مرتبط
- کشش تقاضا برای تولید در بازارهای مرتبط
- ماهیت رقابت و میزان قدرت مارکت در بازارهای کاری
- میزان تغییرات در حداقل دستمزد منجر به تأثیرات دستمزد دوم خواهد شد
این نکته حائز اهمیت است که رشد حداقل دستمزد که منجر به کاهش استخدام می شود الزاماً بدان معنا نیست که افزایش حداقل دستمزد از دیدگاه سیاسی ایده ی بدی باشد. در عوض، این بدان معناست که تعادلی میان دستاورد آن هایی که بخاطر افزایش حداقل دستمزد، درآمدشان افزایش یافته و آن هایی که بخاطر حداقل دستمزد کارشان را از دست داده اند (به طور مستقیم یا غیر مستقیم) وجود دارد که نتیجه افزایش حداقل دستمزد است. افزایش حداقل دستمزد می تواند تنشی در بودجه ی دولت بوجود آورد، این زمانی اتفاق می افتد که درآمد افزایش یافته کارگران ، انتقالات دولتی را بیشتر از هزینه ی پرداختی کارگران در دوره ی بیکاری متوقف کند.