یک تحقیق از 1000 آمریکایی نشان داد که یک نفر از هر ده نفر شریک خود را به عنوان یک قلدر مالی توصیف می کنند. با این حال، خواننده های ما این صفت می تواند برای کسی استفاده شود که فقط از لحاظ مالی مسئولیت پذیر است.
وقتی که از خواننده ها پرس و جو کردیم تا متوجه شویم که آیا از آن ها کسی چنین تجربه ای داشته است یا خیر، متوجه شدیم که خیلی از شماها این اعمال را به عنوان قلدری مالی در نظر نمی گیرید. در عوض، تعداد زیادی از شما اصرار داشتید که توجه به هزینه های شریک خود تنها بودجه بندی و مسئولیت پذیری مالی است.
این قلدری مالی نیست، بلکه هوشیاری است
آدام: عدم توافق در نحوه خرج کردن در یک رابطه را به سختی می توان قلدری مالی در نظر گرفت، چرا که یک اتفاق طبیعی و غیر قابل انکار می باشد که از زمان ظهور پول وجود داشته است.
ربکا: من فکر کردم که به این عمل آموزش مسئولیت پذیری مالی می گویند.
شان: خانواده ها باید برای رعایت یک بودجه با هم کار کنند، اغلب یکی از زوج ها ولخرج تر است، این قلدری مالی نیست و تنها مسئولیت پذیری مالی است.
سارا: قلدری مالی ؟ شریک شدن در زندگی و یک حساب بانکی یعنی اینکه هر دو طرف در تصمیم گیری هزینه ها شریک هستند.
نیکول: همسر من می داند که چقدر پول خرج می کنم. از یک مقدار به بعد همیشه از او سوال می کنم تا مشکلی نداشته باشد. من به این قلدری مالی نمی گویم، اسم آن را زندگی مشترک می گذارم. یک نفر باید مراقب پول خانواده باشد.
قلدری مالی یک بحث است و منفعل یا خشونت آمیز بودن یک بحث دیگر
سیمون: همسر سابق من اکثرا پول غذا، قبض ها یا اجاره را صرف رستوران، کرایه تاکسی و دیگر خرج هایی که پولی برایش نداشتیم صرف می کرد. در نهایت از اینکه همیشه اجاره عقب باشیم یا برای غذا پول کم بیاوریم خسته شدم و تصمیم خودم را گرفتم. او وقتی برای بودجه بندی قرار نمیداد و می گفت که چرا خودت این کار را نمی کنی؟ پس من هم کردم.
من برای همه هزینه های شخصی او بودجه بندی کردم و در نهایت باید او را مجبور می کردم از بین تاکسی گرفتن تا سر کار و خوردن نهار در رستوران یکی را تنتخاب کند که به شدت عجیب بود و برای من سخت بود. او تاکسی را به نهار ترجیح داد و از آن به بعد هر وقت همکاران وی از او می پرسیدند که چرا با آن ها غذا نمی خورد جواب می داد که همسرش اجازه نمی دهد.
سوال من اینجاست که در این حالت کدام یک قلدر مالی هستیم؟ من یا او؟
به یاد داشته باشید: عادات خرج کردن یکی از زوجین می تواند زندگی ما را در سال های آینده تحت تاثیر بگذارد
یکی از خوانندگان آرکانساس می گوید که همسر آن زمان او سالها او را تحت فشار مالی گذاشته بود:
اما نه آنطور که شما می گویید. وقتی به او پیشنهاد دادم که هزینه های خود را از کارتی که به نام من است کمتر کند، به طور واضحی هزینه هایش را افزایش داد و در چند ماه قرض ما را به 23 هزار دلار رساند. من به این می گویم قلدری مالی!!
حتی چک کردن حساب هم جلوی خرابکاری مالی را نمی گیرد:
چند سال بعد از ازدواجمان، همسر سابقم دچار مصرف مواد مخدر شد. من هر ماه دفترپه حساب را تنظیم میکردم. او از حسابمان پول برمیداشت تا مواد خرید و فروش کند و به من هم نمی گفت. وقتی که حسابمان درست از آب در نمی آمد، من را به خاطر سهل انگاری سرزنش می کرد. او تمام پولمان را خرج کرد و تا نهایت از کارت های اعتباری استفاده کرد.
وقتی که از هم جدا شدیم دو کارت اعتباری داشتیم. یکی برای خانه و دیگری برای تجارت وی که هیچ وقت اتفاق نیفتاد. توافق بر این بود که من هزینه کارت خانوادگی را بدهم و او هزینه کارت تجاری را بپردازد. مسلما هیچ وقت این کار را نکرد، و مسئولین بانک به سراغ من آمدند و من مجبور شدم هزینه هر دو را بپردازم. سرمایه من برای 7 سال از بین رفته بود.
برخی معتقد بودند که قلدری مالی وقتی اتفاق می افتد که سرمایه به صورت مشترک هزینه نمی شود:
کریس: با خواندن نظرات اینجا متوجه شدم که هیچ کدام از آن ها این شرایط را تجربه نکرده اند.
من این تجربه را دارم و مطمئنا قلدری مالی بود. صحبت درمورد مسائل مالی تفاوت زیادی با توجه دقیق به هزینه های طرف مقابل و سوال کردن در باره هر پنی می باشد. در موقعیت من، این قضیه با یک دید کاملا یک طرفه از بحث هزینه های مشترک که من آن را هزینه های من می دانستم و چیزی که آن ها می خواستند هزینه های ما بود به همراه بود.
مگر اینکه در این شرایط قرار گرفته باشید، توصیه می کنم که خیلی زود تصمیم نگیرید!
روبال تایید کرد: من هم در چنین شرایطی بودم. پولی که من به دست می آوردم پول ما بود و حقوق او پول او بود. خیلی هم جدی بود. هر بار که یک مجله می خریدم عصبانی می شد ولی با این حال حس می کرد می تواند صد ها دلار را هزینه هر چیزی که دوست دارد داشته باشد بکند.
مرز بین قلدری مالی و سو استفاده به راحتی از بین می رود:
یکی از خانم هایی که در نیویورک زندگی می کند نوشت:
من در یک ازدواج توافقی هستم با مردی که بعد از یک بچگی سخت خود ساخته است و نیاز های سرکوب شده مثل بالا دارد. با این حال، اگر خرید ها طبق علاقه او انجام نشود، در مورد پول به شدت صفت و سخت است. برای سالهای متمادی در ازدواج من، نزدیک به پنج، هیچ نظری درباره غذایی که میخوردم یا لباسی که میپوشیدم نداشتم. درخواست من برای داشتن حق انتخاب بین سه نوع صبحانه به عنوان به آتش کشیدن پولش تلقی شد. لباس های من از Walmart یا Value City خریداری می شد.
وقتی که بیرون می رفتیم، انتظار داشت که من در خانه غذا بخورم و حتی نمی توانستم در زیر پس انداز پول و هدف های پس اندازی سختگیرانه یک قهوه یک دلاری یا هات داگ یک دلاری بخورم. اگر یک بادمجان در یخچال خراب می شد، قسمت خراب آن بر روی صورت و دستهای من مالیده می شد تا ارزش پول به من آموزش داده شود. قسمت جلویی تلویزیون هر روز بعد از کار چک می شد تا ثابت کند که من تمام روز تلویزیون می دیدم و الکتریسیته استفاده کرده ام. خرید روزمره من به شدت کنترل می شد چرا که ماموریت من به هدر دادن پول بود.
فکر کنم باید این را هم ذکر کنم که در طول این مدت هیچ درآمدی نداشتم. مغازه های مورد علاقه من Nordstorm و Anthropologise که من به صورت معمول خرید می کنم در کمد مخفی می کنم. من خود بهترم را به خاطر حافظه ضعیفش در مورد زمانی که لباس ها، کیف ها و کفش ها خود نمایی می کنند بدون این به خاطر رفتارم عذر خواهی کنند.
با این حال باید این را هم بگویم که حساب بانکی قابل ملاحظه ای داریم و اجاره را هم یک ساله پرداخت کرده ایم.
+ There are no comments
Add yours