در این مقاله میخواهیم تاثیر قیمت بالای سهام بر بازنشستگان آینده را بررسی کنیم. آینده همانند گذشته است. سهام در گذشته عملکرد خوبی را از خود نشان داده، بنابراین در آینده نیز کمابیش این چنین خواهد بود. بااینحال، بهرغم آنکه همهچیز خوب به نظر میرسد؛ اما من فکر میکنم که بازنشستگی با مشکل بسیار عمیقی دستبهگریبان است.
کافی است میزان سود حاصل شده از معاملات پیشین را واکاوی کنید و به یک نتیجه تعجببرانگیز برسید و آن این است که قیمت بالای سهام هم یک نعمت است و هم یک نقمت. قیمت بالای سهام از یک سو، سود بادآوردهای را به جیب بازنشستگان سرازیر میکند، اما از سویی دیگر جوانانی را که به دنبال برنامههای بازنشستگی از قبیل 401(k) هستند، به خاک سیاه مینشاند.
توجه داشته باشید که من در مورد سقوط احتمالی نسبت قیمت به درآمد (P/E) سهام صحبت نمیکنم. اصلا فرض کنید این نسبت همیشه در مطلوبترین مقادیر باقی بماند. روی سخنم کاملا با حسابوکتابهای مربوط به سرمایهگذاری مجدد است.
طی یک قرن اخیر، قیمت سهام با کسر تورم توانسته بهطور میانگین، سالانه ۷.۲ درصد سود نصیب سهامداران کند. این سود به دست یک سرمایهگذار فرضی رسیده که از سال ۱۹۱۹ کار خویش را آغاز کرده و تمامی سودهای حاصله را مجددا سرمایهگذاری کرده و متحمل هیچگونه مالیات یا هزینه مدیریت دارایی نشده است.
نرخ سود سهام در نیم قرن اخیر پس از وقوع Woodstock، پایینتر و برابر با ۶.۱ درصد بوده است.
برنامهریز مالی شما ممکن است از یکی از این ارقام استفاده کند و با توسل به روشهای شبهعلمی نظیر شبیهسازی مونت کارلو، شما را به اشتباه بیندازد. گنجاندن نتایج گذشته در برنامهریزیهای آینده منجر به تصورات وهم گونهای از قبیل استقلال مالی و بازنشستگی پیش از موعد میشود.
اما استفاده از سودهای مربوط به گذشته، چه اشکالی ایجاد میکند؟ پاسخ این پرسش در بازه درآمد، نهفته است.
سود سالانه ۷.۲ درصدی در طول قرن اخیر با نرخ بازده درآمد در همین دوره که آنهم مساوی با ۷.۲ درصد است، برابری میکند.
بازده درآمد، درست عکس نسبت قیمت به درآمد سهام یا همان P/E است. اگر یک سهم با بهای ۱۰۰ دلار معامله شود و درآمدی برابر ۷ دلار حاصل کند، بازده درآمد آن برابر با ۷ درصد و نسبت P/E آن برابر با ۱۴ خواهد بود.
برای درک ارتباط میان بازده درآمد و سود بازار، فرض میکنیم که شرکتها میتوانند بهراحتی هرچهتمامتر، بهرغم هزینههای فراوان، درآمدهای خود را بالا نگه دارند. بهعبارتدیگر، ما فرض میکنیم که شرکتها میتوانند تمامی ۷ دلار سود خود را ( به ازای هر ۱۰۰ دلار از ارزش بازار خود) توزیع کنند و قدرت درآمدزایی آنها هیچ آسیبی نبیند.
حال با این تفاصیل، سود واقعی بازار سهام، چقدر خواهد بود؟ اگر این سود بهطور کامل، توزیع شود، سهامدار میتواند از بازده ۷ درصدی برای خرید تعداد بیشتری سهام ۱۰۰ دلاری استفاده کند. قیمت سهام بهاینترتیب در ۱۰۰ دلار ثابت باقی میماند و سهامدار میتواند با نرخ ۷ درصد، ثروت خود را افزایش دهد.
حال این سهامدار در صورتی که شرکت، هیچ سودی را توزیع نکند، نتیجه مشابهی را خواهد گرفت. فرض کنیم شرکت از سود ۷ دلاری حاصله برای خریداری سهام دیگر شرکتها، بازخرید سهام خود یا سرمایهگذاری استفاده کند. در تمامی این حالات، قیمت سهام شرکت پس از یک سال به ۱۰۷ دلار خواهد رسید.
در واقعیت امر، شرکتهای آمریکایی به چهار طریق، پولهای نقد خود را توزیع میکنند:
سود سهام، قبضه مالکیت، بازخرید سهام و گسترش فعالیت.
البته میدانیم و میدانید که عملکرد شرکتها متفاوت است و یکی خوب و دیگری بد عمل میکند و بازارها هم اوضاع ثابتی ندارند؛ بنابراین این حسابوکتابها برای یک شرکت متوسط در یک سال با بازدهی متوسط است.
دوباره یادآور میشوم که در مثال قبل، بازده درآمد منجر به تحریک سود بازار سهام میشد و P/E برابر با ۱۴ میتواند منجر به سودی ۷ درصدی شود.
این تجزیهوتحلیل، متأسفانه خامدستانه و سادهانگارانه است و دو نکته مهم را نادیده گرفته است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد. نکته اینجاست که این دو نسبت در طول قرن اخیر، یکدیگر را خنثی کردهاند. در طول نیمقرن اخیر هم تقریباً باز هم چنین اتفاقی رخ داده است.
یکی از دلایل این است که شرکتها نمیتوانند همزمان با حفظ موجودیت خود، توان درآمدزاییشان را حفظ کنند و بخشی از این سود ۷ دلاری باید برای جبران فرسایش ناشی از تغییرات اقتصادی و فناوری، مجددا سرمایهگذاری شود. این سرمایهگذاری مجدد، بیشتر از هزینههایی است که با احتساب کمکهزینههای استهلاک گنجانده شده در درآمد ناخالص ۷ دلاری، تأمین مالی شدهاند.
بررسی عمیقتر تاثیر قیمت بالای سهام بر بازنشستگان آینده
شرکتهای بزرگ و بالغ، سعی میکنند با خرید سهام، درآمد خود به ازای هر سهم را حفظ کنند. شرکتهای نوپا هم احتمال دارد کسب و کارهای جدیدی راه بیندازند. درهرصورت، بخشی از این ۷ دلار، سود حقیقی نیست.
نکته دیگر این است که نسبتهای P/E ثابت نمیمانند. آنها بسیار بالاتر از سال ۱۹۱۹ و اندکی بالاتر از سال ۱۹۶۹ هستند. همین باعث میشود که سود فرضی برای کسی که سهام را در سال ۱۹۱۹ یا ۱۹۶۹ خریده و در سال ۲۰۱۹ فروخته، بسیار بالا باشد.
در طول یک قرن اخیر، سهم هر دوی این عوامل به ۱ درصد از سود رسیده است و باعث شده که سود ۷.۲ درصدی به بازده درآمد میانگین ۷.۲ درصدی نزدیک باشد. برای نیم قرن اخیر هم بسط چندگانه نتوانسته بهطور کامل، هدررفت ها را جبران کند؛ به همین دلیل، سود ۶.۱ درصدی کمی از بازده درآمد میانگین ۶.۴ درصدی کمتر است.
اکنون بیایید این تحلیل را به بازار امروزی اعمال کنیم. ما میدانیم که سودهای ۷.۲ و ۶.۱ درصد، انتظاراتی واقعبینانه از سود بازار سهام نیستند.
شرکتها اکنون در مورد قدرت درآمدزایی خود، کمی خوشبینانه رفتار میکنند. در حال حاضر، بازده درآمد شاخص S&P پایین و بین ۴ تا ۵ درصد است. میتوانید به نرخ میانگین چند سال اخیر یا نرخهای پیشبینیشده برای سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۱ نگاه کنید.
از این ۴ تا ۵ درصد، باید بخشی را برای هزینهها کنار بگذارید. آیا این بخش، باید کمتر از ۱ درصد باشد؟ پاسخ منفی است. ما در عصر دیجیتال زندگی میکنیم. سهام بلاک باستر پیش از آنکه نتفلیکس پا به عرصه بگذارد، تبدیل به یکی از پرفروشترین سهام آمریکا شد و بیشترین رشد را از دهه ۱۹۲۰ تجربه کرد.
اما دیگر نسبتهای مالی چه میشود؟ اگر انتظار دارید که نسبت P/E به سطوح تاریخی خود بازگردد، باید یک عدد بازده منفی را در آن وارد کنید. شماری از افراد باهوش از جمله رابرت شیلر و رابرت آرنوت نسبت به سقوط P/E هشدار دادهاند.
بیایید کمی بدبین باشیم و فکر کنیم شاخصها نزولی است. فرض کنیم قیمتها در بازار سهام به مدتی طولانی ثابت بمانند. بنابراین برای نسبت بسط، عدد ۰ را در نظر میگیریم.
این را هم اضافه کنید که با خرید امروز میتوانید بازده درآمدی برابر با ۴ یا ۵ درصد به دست بیاورید که ۱ درصد آن را برای محاسبه اثر بلاک باستر باید کنار بگذارید. بنابراین معقول است انتظار داشته باشیم که سود واقعی سالانه بازار سهام، چیزی بین ۳ تا ۴ درصد است. گفتنی است پیشبینی آرنوت این است که این رقم برای دهه آینده، چیزی در حدود ۱ درصد است.
اگر ۶۰ درصد از سبد سرمایهگذاری شما متشکل از سهامی با سود ۴ درصدی و ۴۰ درصد آن، متشکل از اوراق خزانه با سود واقعی ۰.۲ درصدی باشد، آنگاه شما از سود مرکبی برابر با ۲.۵ درصد بهرهمند خواهید شد.
توصیه به نسل انفجار (بیبی بومر: کسی است که در دوره انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم، یعنی در حد فاصل سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۶۴ زاده شدهباشد): شکرگذار بخت خود باشید که در دورهای زندگی کردید که قیمت سهام پایین بود و بازده درآمد بالا.
توصیه به نسل هزاره: متأسفانه بد موقعی به دنیا آمدید. برای کار کردن تا لب گور، خودتان را آماده کنید.