تعریف کمونیسم مانیفست و نمونه‌های آن

  • توسط pooladmin
  • 20/12/2019
  • 0

کمونیسم چیست؟

کمونیسم یک ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی است که خود را در تقابل با دموکراسی لیبرال و سرمایه داری قرار می دهد ، و در عوض از یک سیستم بی کلاس که در آن وسایل تولید متعلق به مالکیت عمومی و خصوصی است ، حمایت می کند و وجود ندارد یا محدود نمی شود.

کمونیسم

درک کمونیسم

“کمونیسم” اصطلاحی چتر است که طیف وسیعی از ایدئولوژی ها را در بر می گیرد. کاربرد مدرن این اصطلاح با ویکتور d’Hupay ، یک اشرافی فرانسوی قرن 18 آغاز شد که طرفدار زندگی در “کمون ها” بود که در آن همه اموال مشترک خواهد بود و “همه ممکن است از کارهای همه بهره مند شوند.” این ایده حتی در آن زمان به سختی جدید نبود: با این وجود ، کتاب اعمال جوامع مسیحی قرن اول را درمورد داشتن دارایی مشترک طبق سیستم معروف به کوینونیا توصیف می کند ، که از گروه های مذهبی بعدی مانند “حفار” انگلیسی قرن هفدهم الهام گرفته است. مالکیت خصوصی را رد کنید

مانیفست کمونیست

ایدئولوژی کمونیستی مدرن در طول انقلاب فرانسه شروع به توسعه کرد و مسیر اصلی آن ، “مانیفست کمونیستی” کارل مارکس و فردریش انگلس ، در سال 1848 منتشر شد. این جزوه ، طرحی از مسیحیان فلسفه های کمونیستی قبلی را رد کرد ، و یک ماتریالیست را بیان کرد. طرفداران ادعا می کنند – تحلیل علمی تاریخ و مسیر آینده جامعه بشری. مارکس و انگلس نوشتند: “تاریخ همه جامعه تا کنون موجود ، تاریخ مبارزات طبقاتی است.”

مانیفست کمونیست انقلاب فرانسه را به عنوان یک نقطه عطف مهم تاریخی ارائه کرد ، هنگامی که “بورژوازی” – طبقه تجار که در جریان تحکیم کنترل “وسایل تولید” بود – ساختار قدرت فئودالی را سرنگون کرد و در مدرن به کار گرفت. دوران سرمایه داری آن انقلاب جایگزین مبارزات طبقاتی قرون وسطایی شد که اشراف در برابر سرگروها را رقم زد ، با مدرن که صاحبان بورژوای سرمایه را در برابر “پرولتاریا” طبقه طبقه کارگر که کار خود را برای دستمزد می فروشد ، جایگزین کرد. (همچنین ببینید ، تفاوت بین کمونیسم و ​​سوسیالیسم چیست؟)

 

در مانیفست کمونیستی و آثار بعدی ، مارکس ، انگلس و یاران آنها از یک انقلاب پرولتری جهانی حمایت کردند (و پیش بینی کردند که از نظر تاریخی اجتناب ناپذیر است) ، که در ابتدا یک دوره سوسیالیسم ، و سپس کمونیسم به وجود خواهد آمد. این مرحله نهایی رشد بشری ، پایان مبارزات طبقاتی و بنابراین تاریخ را نشان می دهد: همه مردم در تعادل اجتماعی زندگی می کردند ، بدون تمایز طبقاتی ، ساختارهای خانوادگی ، مذهب یا دارایی. دولت نیز “از بین می رود”. اقتصاد همانطور که یک شعار محبوب مارکسیستی بیان می کند ، “از هرکدام با توجه به توانایی خود ، به هرکدام با توجه به نیازهای خود ، عمل می کند”.

اتحاد جماهیر شوروی

نظریه های مارکس و انگلس تا بعد از مرگ آنها در دنیای واقعی آزمایش نمی شوند. در سال 1917 ، در طول جنگ ورد اول ، یک قیام در روسیه سرنگون شد و یک جنگ داخلی را برانگیخت که سرانجام در سال 1922 گروهی از مارکسیستهای تندرو به رهبری ولادیمیر لنین به قدرت رسیدند. بلشویکها ، به عنوان این گروه نامیده شدند ، اتحاد جماهیر شوروی را تأسیس کردند. در قلمرو سابق امپریال روسیه و تلاش کرد تا تئوری کمونیسم را عملی کند.

پیش از انقلاب بلشویکی ، لنین نظریه مارکسیستی پیرامون را توسعه داده بود ، که استدلال می کرد که یک گروه نزدیک به نخبگان روشنفکر سیاسی برای طوفان در مراحل بالاتر تکامل اقتصادی و سیاسی ضروری است: سوسیالیسم و ​​سرانجام کمونیسم. لنین اندکی پس از پایان جنگ داخلی درگذشت ، اما “دیکتاتوری پرولتاریا” ، به رهبری جانشین وی جوزف استالین ، پاکسازی های قومی و عقیدتی وحشیانه و همچنین جمع آوری اجباری کشاورزی را دنبال می کرد. ده ها میلیون نفر که در زمان استالین ، از سال 1922 تا 1952 ، بر بالای ده ها میلیون نفر که در نتیجه جنگ با آلمان نازی جان باختند ، جان باختند.

به جای ویران شدن ، دولت اتحاد جماهیر شوروی به یک نهاد قدرتمند تک حزبی تبدیل شد که مخالفت ها را ممنوع اعلام کرد و “ارتفاعات فرماندهی” اقتصاد را اشغال کرد. کشاورزی ، سیستم بانکی و تولید صنعتی در معرض سهمیه ها و کنترل قیمت ها قرار داشتند که در یک سری برنامه های پنج ساله ارائه شده است. این سیستم برنامه ریزی مرکزی امکان صنعتی سازی سریع را فراهم کرد و از سال 1950 تا 1965 رشد تولید ناخالص داخلی اتحاد جماهیر شوروی (تولید ناخالص داخلی) بالاتر از سیستم آمریكا بود. به طور كلی ، با این وجود اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی با سرعتی بسیار آهسته تر از همتایان دموکراتیک سرمایه داری خود رشد کرد.

هزینه های ضعیف مصرف کننده رشد چشمگیر خود را نشان می داد. تأکید برنامه ریزان مرکزی بر صنعت سنگین منجر به کمبود مزمن کالاهای مصرفی و خطوط طولانی در فروشگاه های مواد غذایی فراموش نشده اثری از زندگی اتحاد جماهیر شوروی حتی در دوره های سعادت نسبی بود. بازارهای سیاه پر رونق – که توسط برخی دانشگاهیان به عنوان “اقتصاد دوم” خوانده می شود – به دلیل تقاضای سیگار ، شامپو ، مشروبات الکلی ، شکر ، شیر و به ویژه کالاهای معتبر مانند شلوار جین که از غرب قاچاق شده است تقاضا می شود. در حالی که این شبکه ها غیرقانونی بودند ، اما برای عملکرد حزب ضروری بودند: آنها کمبودهایی را که بدون بررسی باقی مانده بودند ، کاهش می دادند ، و تهدید می کردند که یک انقلاب بلشویکی دیگر را برانگیخته اند. آنها به مبلغی از کمبود مبلغی برای مبلغین احترام کردند. و آنها جیب های رسمی مقامات حزب را دراختیار گرفتند ، که یا بازپرداخت می کردند تا به روشی دیگر نگاه کنند یا خودشان در حال اجرای عملیات بازار سیاه ثروتمند شوند.

اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 به دنبال فشار بر اصلاح سیستم اقتصادی و سیاسی و ایجاد فضای بیشتر برای شرکتهای خصوصی و بیان آزاد ، فروپاشید. این فشارهای اصلاحاتی که به ترتیب به نامهای پرستروایکا و گلشنوست شناخته می شوند ، مانع از سقوط اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 نشده و احتمالاً با از دست دادن چنگال خود در منابع مخالفت ، پایان دولت کمونیست را تسریع کرده اند.

 

کمونیست چین

در سال 1949 ، پس از بیش از 20 سال جنگ با حزب ملی گرای چین و امپریال ژاپن ، حزب کمونیست مائو زدونگ چین را تشکیل داد تا دومین کشور مهم مارکسیستی-لنینیستی جهان را تشکیل دهد. مائو کشور را با اتحاد جماهیر شوروی متحد کرد ، اما سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی مبنی بر عدم استالینیزه شدن و “همزیستی مسالمت آمیز” با غرب سرمایه داری منجر به شکاف دیپلماتیک با چین در سال 1956 شد.

حکومت مائو در چین به خشونت ، محرومیت و اصرار بر پاکی ایدئولوژیک شبیه استالین بود. در طول جهش بزرگ از سال 1958 تا 1962 ، حزب کمونیست به مردم روستا دستور داد مقادیر عظیمی از فولاد را برای تلاش برای شروع یک انقلاب صنعتی در چین تولید کنند. خانواده ها مجبور به ساختن کوره های حیاط خلوت شده بودند ، که در آنجا آهن قراضه و اجناس خانگی را به آهن خوک با کیفیت پایین عرضه می کردند که کالاهای خانگی کمی ارائه می داد و هیچ گونه جذابیتی برای بازارهای صادراتی نداشتند. از آنجا که کار روستایی برای برداشت محصولات زراعی در دسترس نبود ، و مائو اصرار داشت برای نشان دادن موفقیت سیاست های خود ، غلات را صادر کند ، مواد غذایی کمیاب شد. قحطی بزرگ چینی منجر به کشته شدن حداقل 15 میلیون نفر و شاید بیش از 45 میلیون نفر شد. انقلاب فرهنگی ، یک پاکسازی ایدئولوژیکی است که از سال 1966 تا زمان مرگ مائو در سال 1976 ادامه داشت ، حداقل 400000 نفر دیگر را کشته است.

پس از مرگ مائو ، دنگ شیائوپینگ مجموعه ای از اصلاحات در بازار را معرفی کرد که در جانشینی های وی همچنان پابرجاست. ایالات متحده عادی سازی روابط با چین را هنگام بازدید رئیس جمهور نیکسون در سال 1972 ، پیش از مرگ مائو ، آغاز کرد. حزب کمونیست چین همچنان به ریاست یک سیستم عمدتا سرمایه داری همچنان قدرت دارد ، اگرچه شرکت های دولتی همچنان بخش بزرگی از اقتصاد را تشکیل می دهند. آزادی بیان بطور چشمگیری محدود می شود. انتخابات ممنوع است (به استثنای مستعمره سابق انگلیس در هنگ کنگ ، جایی که نامزدها باید توسط حزب تأیید شوند و حق رأی محکم کنترل می شود)؛ مخالفت معنی دار با حزب مجاز نیست.

 

جنگ سرد

ایالات متحده از جنگ جهانی دوم ثروتمندترین و نظامی ترین کشور در جهان به وجود آمد. به عنوان یک دموکراسی لیبرال که به تازگی دیکتاتوریهای فاشیستی را در دو سالن تئاتر شکست داده بود ، کشور – اگر همه مردم آن نباشد – احساس استثنائی و هدف تاریخی را حس می کرد. اتحاد جماهیر شوروی ، متحد خود در مبارزه با آلمان و تنها دولت انقلابی مارکسیستی جهان نیز همین کار را انجام داد. این دو قدرت به سرعت اروپا را به حوزه های نفوذ سیاسی و اقتصادی تقسیم کردند: وینستون چرچیل این خط تقسیم را “پرده آهنین” نامید.

این دو ابرقدرت که هر دو پس از سال 1949 دارای تسلیحات هسته ای بودند ، درگیر ایستادگی طولانی مدت موسوم به جنگ سرد شدند. با توجه به آموزه تخریب متقابل اطمینان – اعتقاد به اینکه جنگ بین دو قدرت منجر به یک هولوکاست هسته ای خواهد شد – هیچ درگیری نظامی مستقیمی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی رخ نداد و پرده آهنین تا حد زیادی ساکت بود. در عوض ، آنها با یک طرفدار رژیم های دوستانه در کشورهای پسا استعماری در آفریقا ، آسیا و آمریکای لاتین ، با یک پروکسی جهانی جنگیدند. ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی هر دو حامی کودتا برای نصب چنین رژیم هایی در کشورهای مختلف بودند.

 

بحران موشکی کوبا در سال 1962 ، نزدیکترین ایالات متحده به جنگ نظامی مستقیم با اتحاد جماهیر شوروی رسید. ایالات متحده آمریكا با یك جنگ طولانی طولانی در ویتنام جنگید ، كه در آن ارتش این كشور از نیروهای ویتنام جنوبی پشتیبانی می كرد كه با ارتش چینی و شوروی ویتنامی شمالی و چریك های كمونیستی ویتنام جنوبی پشتیبانی می كردند. ایالات متحده از جنگ عقب نشینی کرد و ویتنام در سال 1975 تحت حکومت کمونیست متحد شد.

جنگ سرد با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 پایان یافت.

چرا کمونیسم شکست خورد؟

در حالی که مطالعه گسترده ای در مورد دلایل ناکامی کمونیسم صورت گرفته است ، محققان عوامل مختلفی را که در نابودی آن نقش داشته است ، عنوان کردند.

اولین مورد عدم وجود انگیزه در بین شهروندان برای تولید سود است. انگیزه سود منجر به رقابت و نوآوری در جامعه می شود. اما یک شهروند ایده آل در یک جامعه کمونیستی از خودگذشتگی به اهداف اجتماعی اختصاص داشت و به ندرت متوقف می شد که در مورد رفاه خود فکر کند. لیو شاوقی ، رئیس دوم جمهوری خلق جمهوری نوشت: “در همه زمانها و همه سؤالاتی كه یك عضو حزب باید اول به منافع حزب به عنوان كلی توجه كند و آنها را در اولویت قرار دهد و امور شخصی و منافع را در جای خود قرار دهد.”

دلیل دوم عدم موفقیت کمونیسم ناکارآمدی ذاتی سیستم مانند برنامه ریزی متمرکز بود. این شکل از برنامه ریزی نیاز به جمع آوری و ترکیب مقدار عظیمی از داده ها در سطح دانه ای است. از آنجا که تمام پروژه ها به صورت مرکزی برنامه ریزی شده بودند ، این شکل از برنامه ریزی نیز پیچیده بود. در چندین مورد ، داده های رشد به منظور ایجاد واقعیت در آمار برنامه ریزی شده و ایجاد توهم از پیشرفت ، در معرض خطا قرار گرفته اند.

غلظت قدرت در دست تعداد معدودی نیز ناکارآمدی را به وجود آورده و به اندازه کافی غیرمترقبه ، انگیزه ای برای بازی کردن این سیستم به نفع خود و حفظ قدرت خود را فراهم می کند. فساد و تنبلی به ویژگیهای بومی این سیستم بدل شد و نظارت ، نظیر آنچه که مشخصه جوامع آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی است ، رایج بود. این امر همچنین باعث تمایز افراد زحمتکش و زحمتکش شد. نتیجه نهایی این بود که اقتصاد متحمل شد.

 

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عضو خبرنامه پول پدیا شوید

اخبار

error: !در صورت نیاز به کپی مطالب با ما تماس بگیرید