چگونه با استارت آپ ثروتمند شویم؟ – قسمت دوم

  • توسط pooladmin
  • 20/08/2019
  • 0

اگر بخواهید ثروتمند شوید، چه روش هایی را امتحان میکنید؟ به نظر من بهترین انتخاب و شانس شما در ملحق شدن به یا راه اندازی کردن یک استارت آپ است. بهترین راه ثروتمند شدن در سالیان دراز همین روش بوده است. کلمه “استارت آپ” از سال 1960 استفاده میشده اما کاری که در غالب این نام انجام میشود شباهت زیادی به تجارت های دریای در قرن ها پیش دارد.

در قسمت اول با مواردی آشنا شدیم در قسمت دوم به ادامه مقاله میپردازیم.

صنعت گران

مردم بیشتر باور دارند که کسانی که در ساختن وسیله ای مهارت دارند میتوانند در به دست آوردن ثروت هم مهارت داشته باشند، یعنی صنعت گران در استارت آپ موفق تر هستند. صانیع دستی آنها وسایلی میشوند که در مغازه ها به فروش میرسند. اما با رشد صنعت تعداد این افراد کمتر و کمتر میشود. یکی از بزرگترین گروه های تولید کننده که هنوز هم موفق هستند برنامه نویسان کامپیوتر هستند.

یک برنامه نویس میتواند جلو کامپیوتر بنشیند و ثروت تولید کند. یک نرم افزار بسیار خوب، در نوبه ی خود یک ابزار بسیار با ارزش است. هیچ تولید کننده ای به این امر اعتراف نمیکند. آن علائم اختصاری که در برنامه نویسی تایپ میکنند یک محصول کامل است. اگر یک نفر وقت بگذارد و یک مرور گر بنویسد که ایرادی هم نداشته باشد دنیا خیلی ثروتمندتر میشود.

در یک شرکت عده ای باهم کار میکنند تا ثروت تولید کنند، یعنی تولید وسایلی که دیگران به آن نیاز دارند. بسیاری از کارمندان (برای مثال افرادی که در اداره پست هستند یا پرسنل یک دپارتمان) در بخشی کار میکنند که در واقع محصولی تولید نمیکنند. اما برنامه نویسان اینطور نیست. آنها به معنای واقعی کلمه در مورد محصول فکر میکنند و برای هر یک خط وقت میگذارند. پس برای یک برنامه نویس کاملا واضح است که میشود ثروت را تولید کرد، نیازی نیست که منتظر بود تا یک پدر تخیلی ثروت را مانند یک تکه از پای (نمودار دایره ای) به آنها تقدیم کند.

همچنین آنها میدانند که روشهای بسیار متنوعی برای تولید ثروت وجود دارد. در Viaweb یک برنامه نویس وجود دارد که خدای تولید است. یک روز به چشم خودم دیدم که با کاری که او انجام داد صدها هزار دلار به ارزش شرکت اضافه شد. یک برنامه نویس خوب میتواند در عرض چند هفته ثروتی به ارزش میلیون ها دلار تولید کند. اما یک برنامه نویس متوسط شاید در همان بازه زمانی هیچ ثروتی به دست نیاورد.

برای همین است که بیشتر برنامه نویسان طرفدار آزادی هستند. در دنیای ما باید سوخت و ساخت و هیچ بهانه ای قبول نیست. زمانی که آن دسته از افرادی که بسیار از تولید ثروت دور هستند – بی سواد ها، خبرنگاران، سیاستمداران – میشنوند که فقط 5% مردم نصف ثروت دنیا را دارند با خود می گویند که بی عدالتی است. اما یک برنامه نویس با تجربه میپرسد همش همین؟ 5% از برنامه نویس های دنیا 99% از برنامه های دنیا را مینویسند.

میشود بدون فروختن چیزی ثروت به دست آورد. دانشمندان ثروتی را که تولید میکردند تا همین اواخر مجانی در اختیار بشریت قرار میدادند. همه ما نسبت نسل قبل که از وجود پنسیلین خبر نداشتند ثروتمند تر هستیم چون کمتر از عفونت میمیریم. همانطور که گفته شد ثروت، همان چیزی است که مردم میخواهند پس قطعا نا میرا بودن یا دیرتر مردن یکی از آن خواسته ها است. هکر ها معمولا کارشان را با نوشتن نرم افزارهایی که مجانی هستند به رایگان در اختیار بشریت میگذارند. من برای داشتن نرم افزار FreeBSD ثروتمند تر از گذشته هستم و همینطور یاهو چون این نرم افزار را روی همه ی سرورهایش دارد.

شغل یعنی چه؟

شغل چیست

در کشور های صنعتی مردم حداقل تا بیست سالگی وابسته به سازمان هایی هستند. بعد از این مدت طولانی انسان به این عادت میکند که متعلق به گروهی باشد که هر روز صبح بیدار میشوند و به ساختمون هایی میروند و کارهایی را که معمولا دوست ندارند انجام میدهند. تعلق به همچین گروهی بخشی از هویت فرد میشود: نام، سن، سمت، سازمان. اگر قرار باشد خود را معرفی کنید یا شخصی در مورد شما صحبت کند، اینگونه میشود: جان اسمیث، 10 ساله، دانش آموز فلان رشته مدرسه فلان، یا جان اسمیث ، 20 ساله، دانشجو فلان رشته فلان دانشگاه.

وقتی درس جان تمام میشود انتظار می رود که او شغلی پیدا کند. و پیدا کردن شغل یعنی ملحق شدن به یک گروه دیگر. تقریبا شبیه به دانشگاه است. شرکت هایی را که میخواهید با آنها کار کنید انتخاب میکند و درخواست کار میفرستید. اگر یکی از ان شرکت ها شما را بپذیرد شما به گروه جدید ملحق می شوید. صبح ها بیدار میشوید به ساختمان های جدید میروید و کاری را که معمولا دوست ندارید انجام می دهید. فقط چند تفاوت وجود دارد: زندگی جالب نیست، به جای اینکه هزینه پرداخت کنید پولی دریافت میکنید. اما شباهت ها بیشتر از تفاوت ها هستند. حالا جان اسمیث به جان اسمیث، 22، یک توسعه دهنده نرم افزار در فلان جا و فلان شرکت، تبدیل شده است.

در حقیقت زندگی جان اسمیث خیلی بیشتر از چیزی که متوجه بشود تغییر کرده است. از نظر اجتماع یک شرکت شباهت زیادی به دانشگاه دارد اما وقتی که وارد بطن ماجرا شویم میبینیم که تفاوت ها بسیار زیاد هستند.

کاری که یک شرکت باید انجام دهد و برای بقا مجبور است که انجام دهد، پول درآوردن است. و راهی که بیشترین شرکت ها برای پول در آوردن انجان میدهند تولید ثروت است. شرکت ها میتوانند کاملا منحصر به فرد باشند اما فقط یک شرکت تولید کننده الزاما نمیتواند ثروت تولید کند. بزرگترین مولفه یک ثروت، مکان است. آن ماشین جادویی را به یاد دارید که میتوانست برای شما ماشین بسازد و غذا درست کند؟ اگر غذای شما را به طور رندوم به یک مکان در وسط آسیا میفرستاد کاملا وسیله ی بی مصرفی میشد. اگر ثروت یعنی نیاز های بشر، پس شرکت هایی که جابجایی ها را انجام میدهند برای مردم ثروت تولید میکنند. تقریبا همه شرکت ها در راستای تامین نیاز های بشر راه اندازی شده اند.

وقتی شما برای یک شرکت کار میکند دقیقا در همین راستا هستید. اما اینجا سعی مکنیم به واقعیت امر بپردازیم. در یک شرکت کاری که شما انجام میدهید با کار افراد دیگری در ارتباط است. شاید اصلا ندانید که کاری که شما انجام میدهید دقیقا چیزی است که یک شخص دیگر نیاز دارد. شاید کار شما غیر مستقیم باشد ولی شرکت باید چیزی را که مردم نیاز دارند به آنها بدهد تا بتواند پول به دست بیاورد. اگر شما در آن شرکت ایکس دلار حقوق سالیانه دارید باید کاری با ارزش ایکس دلار در سال برای آن شرکت انجام دهید در غیر این صورت شرکت بیشتر از مبلغی که به دست می آورد خرج میکند و در نتیجه از دور خارج میشود.

فارق التحصیلان دانشگاهی فکر میکنند – از آنها انتظار می رود – باید یک شغل پیدا کنند و مهم ترین مسئله اینست که عضو یک شرکت یا موسسه بشوند. یعنی باید کاری را شروع کنند که مردم میخواهند. شما برای رفع نیاز مردم لازم نیست عضو یک گروه باشید. شرکت یعنی گروهی از مردم که باهم برای رفع نیاز بشر کار میکنند. موضوع مهم نیاز بشر است نه ملحق شدن به یک شرکت.

خیلی ها برنامه دارند که به شرکت های جالب ملحق بشوند. بهتر است درک درستی داشته باشید که بعد از این کار چه اتفاقی میفتد. کار یعنی رفع نیاز مردم.

سخت کوشی

سخت کوشی در استارت آپ

درجه بندی کردن بدترین مشکل است. بزرگترین مشکلی که شرکت های بزرگ درگیر آن هستند ارزش گذاری کار افراد است. در یک شرکت بزرگ افراد مشخصا برای سخت کوشی حقوق میگیرند وقرار نیست کاملا آشکارا تنبلی کنند اما قرار هم نیست که کل زندگی خود را وقف آن کار کنند.

به هرحال نمودارهایی وجود دارند که نشان میدهند شما چقدر از زندگیتان را صرف کار کرده اید. در یک کار مناسب، شخصی که خود را کاملا وقف کار میکند میتواند ده ها یا صد ها برابر یک کارمند متوسط ثروت به دست بیاورد. برای مثال، یک برنامه نویس به جای نگه داشتن و به روزرسانی یک نرم افزار موجود، می تواند یک نرم افزار کاملا جدید بنویسد و با آن یک منبع جدید درآمد ایجاد کند.

شرکت ها به سخت کوشی افراد پول نمی دهند. شما نمیتوانید به رئیس خود بگویید که من میخواهم ده برابر بیشتر کار کنم پس ده برابر بیشتر به من پول دهید. یک امر مسلم این است که شما تا جایی که میتوانید کار میکنید اما مشکل اصلی این است که کارفرما روش مناسبی برای ارزش گذاری کار شما ندارد.

فروشنده ها استثنا هستند. به راحتی میتوان مشخص کرد که آنها چه میزان درآمد زایی داشته اند و چند درصد باید پورسانت بگیرند. اگر یک فروشنده بخواهد بیشتر کار کند به آسانی فقط کافی است که شروع کند و به نسبت کاری که انجام میدهد درآمد بیشتری هم خواهد داشت.

شغل دیگری به جز فروشندگی وجود دارد که شرکت ها میتوانند افراد بالا رتبه را استخدام کنند: مشاغل سطح بالای مدیریتی چون کار آنها به راحتی ارزش گذاری میشود. مدیران ارشد مسول کل روند کاری شرکت هستند. چون کار یک کارمند ساده به راحتی قابل ارزش گذاری نیست پس انتظار هم نمی رود که بیش از حد نیاز برای کارش انرژی صرف کند. اما یک مدیر بالا رتبه، مانند فروشنده، با اعداد و ارقام سر کار دارد. نمیتوان کار یک مدیر اجرایی شرکت را به تنهایی بررسی کرد اگر شرکت خوب پیش نرود یعنی مدیر کار خود را به درستی انجام نداده است.

شرکتی که به راحتی حقوق تمام کارمندانش را بپردازد پس یک موسسه بسیار موفق است. بیشتر کارمندان اگر در ازای کار بیشتر پول بیشر بگیرند با کمال میل اینکار را انجام میدهند.نکته مهم این است که بیشتر شرکتها دوست دارند افراد سخت کوش را استخدام کنند و این یعنی نابودی رقیبان.

متاسفانه همه نمیتوانند مانند فروشنده ها دستمزد بگیرند چون آنها تنها کار میکنند.اما بیشتر کارمندان مرتبط به یکدیگر کار میکنند. فرض کنیم که یک شرکت یک وسیله الکترونیکی تولید کرده است. مهندسان این وسیله را با تمام ویژگی های مورد نیاز ساخته اند، طراحان صنعتی بهترین شکل موجود را برای این دستگاه طراحی کرده اند، بازاریاب ها به نحو احسن مردم را به داشتن این وسیله مجاب کرده اند، چطور تشخیص بدهیم که کار کدام گروه باعث فروش موفقیت آمیز محصول ما شده است؟ یا بهتر است بگوییم تولید کدام محصول قبلی باعث شهرت این شرکت و معرفی کیفیت آن شده است؟ هیچ راهی برای جدا کردن این گروه ازهم وجود ندارد. حتی اگر بتوان ذهن خریدار را خواند کاملا واضح است که نتیجه کار خوب گروهی بوده است.

اگر میخواهید سریع تر رشد کنید نباید کار خود را با همکاری دیگران انجام دهید. در کار گروهی غیر ممکن است که کار شخص ارزش گذاری شود – و همینطور سرعت پیشرفت را کم میکند.

ارزش گذاری و قدرت در استارت آپ

کار در شرکت های بزرگ

برای ثروتمند شدن باید به دو چیز دسترسی داشته باشید: مقیاس و قدرت. باید در موقعیتی باشید که کارتان قابل اندازه گیری باشد وگرنه راهی برای درآمد بیشتر نخواهید داشت. و به این دلیل که ممکن است کاری که انجام میدهید تاثیر بزرگی داشته باشد باید قدرت داشته باشید.

اندازه گیری به تنهایی کافی نیست. مقیاس اندازه گیری بدون قدرت یعنی کار اجباری در اردوگاه های کار. کار شما سنجیده میشود و بر اساس آن حقوق میگیرید اما حقی برای تصمیم گیری نخواهید داشت. تنها تصمیمی که به عهده شماست این است که با چه سرعتی کار کنید که شاید کمی افزایش حقوق داشته باشید.

نمونه کاری که هم درست سنجیده میشود و هم قدرت دارد میتوان به بازیگری اشاره کرد. کار شما در قالب فیلم سنجیده میشود و قدرت شما کاملا وجود دارد که نوع اجرا شما آن را برجسته میکند یا از بین میبرد.

مدیر عامل ها هم مقیاس و قدرت دارند. روند پیشرفت شرکت مقیاس سنجیدن کار آنهاست. و قدرت آنها در تصمیم گیری هایی است که مسیر حرکت شرکت را مشخص میکنند.

به نظرم هر شخصی که پولدار میشود در موقعیتی بوده است که ارزش گذاری درست در کنار قدرت داشته است. به نظرم همه این مشاغل در این جایگاه بوده اند: مدیر عامل ها، بازیگران، رئیس صندوق سرمایه گذاری، و ورزشکاران حرفه ای. بهترین نشانه وجود قدرت احتمال شکست است. بالا متوازن کننده ی پایین است یعنی اگر احتمال زیادی برای موفقیت وجود دارد باید شانس شکست هم وجود داشته باشد. مشاغل نام برده همه با شمشیری که به سمت سرشان نشانه گرفته است زندگی میکنند. به محض خطا کار تمام میشود. اگر شغلی دارید که امنیت دارد پس احتمالا پولدار نمیشوید، چون بدون ریسک قطعا قدرت و پیشرفتی وجود نخواهد داشت.

نیاز نیست که یک بازیگر یا مدیر عامل باشید کافی است در گروه کوچکی بر روی مشکل بزرگی کار کنید.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

عضو خبرنامه پول پدیا شوید

اخبار

error: !در صورت نیاز به کپی مطالب با ما تماس بگیرید