اگر بخواهید ثروتمند شوید، چه روش هایی را امتحان میکنید؟ به نظر من بهترین انتخاب و شانس شما در ملحق شدن به یا راه اندازی کردن یک استارت آپ است. بهترین راه ثروتمند شدن در سالیان دراز همین روش بوده است. کلمه “استارت آپ” از سال 1960 استفاده میشده اما کاری که در غالب این نام انجام میشود شباهت زیادی به تجارت های دریای در قرن ها پیش دارد.
در قسمت های قبلی مواردی را مطالعه کردیم در این قسمت به موارد جدیدتر میپردازیم.
پیدا کردن مصرف کننده
اگر بشود به نظرم فروختن بهترین گزینه است. راه اندازی یک کار بسیار متفاوت تر از اداره آن کار است. البته زمانی که به نقطه اوج رسیدید هم اجازه دهید تا یک شرکت بزرگ باقی کارها را به عهده بگیرد هم خوب است. از نظر اقتصادی هم بهتر است چون با فروختن یک ایده برای ایده های بعدی خلاق تر میشوید. در مورد مشاور اقتصادی که تمام ارباب رجوع خود را در یک سهام فرار قرار دهد چه فکری میکنید؟
چگونه میفروشید؟ قطعا با انجام همان کارهایی که اگر قصد فرو ندارید انجام میدهید. برای مثال سود دهی داشته باشید. البته فروختن به نوبه ی خود یک هنر است که باید سعی کنیم در آن مهارت پیدا کنیم.
خریداران واقعی همیشه تا جایی که ممکن است تاخیر میکنند. سخت تر از فروختن متقاعد کردن است. برای بیشتر مردم امید به موفقیت انگیزه بخش نیست بلکه ترس از، از دست دادن انگیزه میدهد. برای خریداران واقعی بزرگترین انگیزه ترس این است که یکی از رقیبانشان ایده شما را بخرد. یک روش دیگر این تفکر است که خریدار با خود فکر کند که اگر صبر کند شما رشد میکنید و قیمت را بالا میبرید یا به اندازه ای رشد میکنید که برایشان رقیب محسوب میشوید.
یک شرکت از روی اینکه شما چه تکنولوژی را ساخته اید مشتاق به خریدن نمیشود بلکه با تعداد مصرف کننده هایی که دارید مشتاق میشود.
خریداران معتقدند که مصرف کننده بهتر میداند کدام محصول خوب است، شاید احمقانه به نظر برسد اما حقیقت دارد. مصرف کننده ها تنها دلیلی هستند که اثبات میکنند شما ثروت تولید میکنید. ار ثروت چیزی است که مردم نیاز دارند و زمانی که همان مردم از نرم افزار شما استفاده نمیکنند این به دلیل بازاریابی بد نیست شاید محصول شما چیزی نیست که مردم میخواهند.
VC یک لیست از نشانه های خطر تهیه کرده است. یکی از بزرگترین خطرها کار کردن با برنامه نویس های وسواسی است. کسانی که دوست دارند کوچکترین مشکلات را حل کنند حتی مشکلاتی که مردم اهمیتی به آنها نمی دهند. در استارت آپ شما باید مشکلی را حل کنید که برای مردم هم مشکل است.
شما باید از طریق مصرف کننده ها نرم افزار را تست کنید. نرم افزار را به عنوان یک بهینه ساز در اختیار کاربران قرار دهید و با تعداد کاربران نحوه کارکرد آن را بسنجید. معمولا یک برنامه نویس در مورد ضعف های نرم افزارش اشتباه میکند.
تست کردن با کربران شاد عالی نباشد اما نتیجه نزدیکی به دست می آید. زیرا کاربران کسانی هستند که برای خریداران مهم هستند، در آمد شما به آنها بستگی دارد، رقیبانتان از آنها میترسد، روزنامه نگران را جذب میکنند، حتی کاربران جدیدی هم اضافه می کنند. قطعا بهتر از این است که بشینید و فکر کنید که کدام نیاز را باید رفع و رجوع کنید.
استفاده از استارت آپ به عنوان یک بهینه ساز مشکلات به شما کمک میکند تا د دام تله هایی که VC نگران آنهاست نیفتید. هرچه سریعتر ورژن 1.0 نرم افزار را وارد بازار کنید تا زمانی که کاربران از آن استفاده نکنند کار شمافقط بر اساس حدس و گمان خواهد بود.
بگ برنده توجه زوایای پنهانی است اینکه ثروت چیزی است که مردم نیاز دارند. اگر میخواهید ثروت تولید کنید باید نیاز مردم را رفع کنید. خیلی از کسب و کار ها به رضایت مشتری توجه نمیکنند.
چندبار پیش آمده است که با حسی از ترس وارد یک مغازه شوید یا به پشتیبانی یک شرکت زنگ بزنید؟ آیا با شنیدن “تماس شما برای ما بسیار اهمیت دارد لطفا منتظر بمانید” با خود گفته اید که خب مشکلات حل میشوند؟
در رستوران غذاهای متنوعی سرو میشود اما در تکنولوژی شما فقط یک محصول دارید که قرار است همه از آن استفاده کنند پس به راحتی تفاوت های کار شما با نیاز مردم احساس میشود. هرچه به نیاز مردم نزدیکتر باشید ثروت بیشتری تولید کرده اید.
ثروت و قدرت در استارت آپ
داشتن دارایی تنها راه پولدار شدن نیست. در بیشتر دوران های تاریخ حتی مرسوم هم نبوده است. تا چند قرن گذشته، منبع اصلی ثروت و دارایی معادن، برده ها، زمین، احشام، بود و سریع ترین راه رسیدن به آنها ارث، ازدواج، غارت، یا دعوا بوده است. در کل ثروت شهرت خوبی نداشته است.
دو چیز تغییر کرد. اولی قانون بود. در ببیشتر بخش های تاریخ اگر شخصی به طریقی ثوتی داشت حاکمان یا زیردستانشان به روشی آنرا به چپاول میبردند. در اروپای قرون وسطا اتفاق جدیدی افتاد. گروه جدیدی از تولید کننده ها و بازرگانان در شهرها جمع شدند و با همکاری هم در مقابل فئودالهای محلی مقاومت کردند. برای اولین بار در تاریخ زورگویی و غارت متوقف شد و دلیلی بر دومین تغییر، انقلاب صنعتی، شد.
دلایل زیادی برای انقلاب صنعتی بیان شده است اما مطمئنا یکی از آنها این بود که مردم از دارایی های خود لذت میبردند. یک نمونه از شواهد این است که چه اتفاقی برای کشورهایی افتاد که سعی در بازگشت به مدل قدیمی مانند اتحاد جماهیر شوروی و به میزان کمتری بریتانیا در دولت های کارگری دهه های 1960 و اوایل 1970 داشتند. انگیزه ی ثروتمند بودن را از بین ببرید، نوآوری ها متوقف میشود.
به یاد دارید از نظر اقتصادی یک استارت آپ یعنی چه: راهی برای سریع تر کار کردن. به جای جمع کردن تدریجی پول در طی پنجاه سال همه آن را با سخت کوشی در چند سال به دست آوردن. دولتی که مانع تولید ثروت میشود یعنی حکم به آهسته کار کردن میدهد. آنها میخواهند شما در طول پنجاه سال 3 میلیون دلار داشته باشید نه دو سال.
مشکل آهسته کار کردن این نیست که نوآوری دیرتر اتفاق میفتد این است که اصلا به وجود نمی آید. زمانی اتفاق میفتد که شما از زمان و سرعت به نفع هل کردن مشکلات بزرگ استفاده میکنید. طراحی یک تکنولوژی جدید واقعا سخت است. به گفته ادیسون یک درصد خلاقیت و نود و نه درصد عرق ریختن. بدون انگیزه ثروت کسی حاضر به انجام این کار نیست. مهندسان با حقوق معمولی بر روی پروژه های جذاب مانند هواپیمای جنگی یا راکت فضایی کار میکنند اما تکنولوژِ های دنیای مانند لامپ برق، اجسام نیمه رسانا را باید یک کارآفرین توسعه دهد.
استارت آپ چیزی نیست که در دهه های اخیر اتفاق بیفتد. از زمانی که تولید کردن ثروت رواج پیدا کرده است همه با یک روش یکسان آن را انجام میدهند: سنجیدن و انگیزه دادن، که سنجیده شدن در کار گروهی کوچک امکان پذیر است و انگیزه از یافتن تکنیک های جدید به وجود می آید. روش فلورانسی ها در 1200 و سانتا کلارا در عصر حاضر هم همین است.
درک این موضوع به یک سوال بسیار مهم جواب میدهد: چرا اروپا خیلی سریع رشد کرد؟ بخاطر موقعیت جغافیایی؟ یا برتری نژادی؟ به خاطر مذهب؟ جواب یا نزدیکترین دلیل شاید این باشد که آنها اجازه دادند تا افرادی که توانایی بیشتر پول درآوردن داشت ثروتش را برای خود حفظ کند.
وقتی بشر این اجازه را داشته باشد به جای فروش ثروت آنرا توسعه می دهد. رشد تکنولوژی فقط به ثروت ختم نمیشود بلکه شامل رشد نظامی هم میشود. ایده هواپیمای جاسوسی برای یک ریاضیدان اهل شوروی بود. اما چون به تکنولوژِی کامپیوتری دسترسی نداشتند یک تئوری باقی ماند. چون سخت افزاری نداشتند که با سرعت کافی اطلاعات را آنالیز کند تا بتوانند هواپیما را طراحی کنند.
به همین دلیل جنگ سر آموزه های مفیدی مانند جنگ جهانی دوم داشت. اجازه ندهید که کارآفرین ها به دست دولت مردان نابود شوند. همان روشی که شخص را ثروتمند میکند کشور را قدرتمند میکند. اجازه دهید تا نابغه ها پول نهار را داشته باشند و شما کشور را اداره کنید.
چکیده
1. کارهای متفاوت زمانبندی متفاوت هم دارند. شخصی که اصلاح یک متن را به عهده دارد ممکن است هر پانزده دقیقه یکبار حواسش پرت شود. اما زمان هک کردن بسیار طولانی است: فقط هضم یک مشکل در ذهن ممکن است یک ساعت طول بکشد. اگر یکی از پرسنل زنگ بزند تا یادآوری کند که یک فرم را فراموش کرده اید پرکنید هزینه بسیار سنگینی خواهد داشت.
به همین دلیل است که وقتی یک هکر را صدا میکند با چشمان گنگ به شما خیره میشود. در ذهن آنها طرحی بزرگ اینور و آنور می رود. این فکر که قرار است حواسشان پرت شود، هکر ها را از شروع کارهای دشوار باز میدارد. برای همین هکرها دوست دارند شبها تا دیروقت کار کنند و برایشان تقریبا غیر ممکن است که در اتاق (خانه، خوابگاه) یک برنامه خوب بنویسند البته به جز شبها.
یکی از مزیت های استارت آپ این است که حواستان پرت نمیشود. چون پرسنلی وجود ندارد که صدایتان کند یا هیچ فرمی نیت که شما بخواهید آن ها را پر کنید.
2. این حقیقت که اعضا یک استارت آپ 20 یا 30 برابر بیشتر از شرکت های بزرگ فعالیت دارند، مدیران اجرایی را به فکر وا میدارند که چطور ممکن است؟ جواب این سوال بسیار ساده است: به اندازه کارشان درآمد دارند.
بیشتر شرکتها مانند جوامع کمونیستی اداره میشوند. اگر به بازار آزاد معتقد هستید چرا شرکتتان را به یک بازار مستقل تبدیل نمیکنید؟
فرضیه: زمانی یک شرکت سود دهی بالایی خواهد داشت که همه کارمندان به اندازه کاری که انجام می دهند حقوق بگیرند.
3. تا چند وقت پیش حتی دولت هم تفاوت پول و ثروت را نمیدانست. آدام اسمیث چندین بار اشاره کرده است که با ممنوعیت صادرات طلا و نقره سعی بر حفظ “ثروت” شده است. اما تجارت معمولی یک کشور را پولدارتر نمیکند. اگر به اندازه کالاهای موچود پول باشد فقط قیمت ها افزایش میابد.
4. جنبه ها بسیاری از ثروت وجود دارد که همه آنها مادی نیستند. قصد ندارم وارد جزئیات فلسفی بشوم فقط میخواهم یک صورت مشخص از “ثروت” را معرفی کنم. ثروت یعنی چیزی که مردم بابت آن به شما پول بدهند. و اینکه مردم بابت چه چیزی به شما پول میدهند به مردم بستگی دارد نه شما.
وقتی یک کار را شروع میکنید به این فکر کنید که شما کاری را انجام میدهید که مردم میخواهند. با یک خانمی صحبت می کردم که چون کار کردن بیرون از خانه را دوست داشت تصمیم گرفته بود که یک پورتال خارجی راه اندازی کند. میدانید این یعنی چه یعنی اینکه از هارد دیسک های شکسته اطلاعات بازیابی کنید.
چه ارتباطی به هم دارند؟ هیچ. دقیقا نکته همینجاست اگر میخواهید ثروت بسازید (در جهت اینکه از گشنگی نمیرید) باید با تردید و تفکر بسیار درمورد کاری که دوست دارید انجام دهید، تصمیم بگیرید. دقیقا باید ببینید چیزی که از نظر شما با ارزش است برای بقیه هم با ارزش است.
5. در ساخت و ساز ماشین در حد اپسیلون شما مردم را فقیرتر میکنید چون به طبیعت آسیب می زنید. اگر بخواهیم طبیعت را در نظر بگیریم این شرکت ها اصلا ثروتمند نمیشوند. برای مثال اگر یک ماشین را که خراش برداشته تعمیر کنید اصلا به طبیعت آسیب نمیزنید و ثروت میسازید.
6. بیشتر مردم در اوایل بیست سالگی افسرده میشوند. زندگی در دوران دانشگاه جذابتر است. قطعا هم همینطور است با ضاحر ماجرا گول نخورید. شما از میهمان به خدمتکار تبدیل شده اید. در بخش جدید زندگی هم میشود خوش بود. از همه اینها گذشته الان شما اجازه دارید وارد اتاق هایی با علانت “فقط پرسنل” بشوید. البته که تغییرات بسیار تعجب آور هستند و بدتر هم میشوند اگر نسبت به آنها آگاهی نداشته باشید.
7. وقتی VC از ما میپرسد که چقد طول میکشد تا رقبا از نرم افزار ما کپی برداری کنند، اگر ما جواب دهیم آنها نمیتوانند، به نظرم خود را انسانی ساده لوح و دروغ گو جلوه میدهیم.
8. تکنولوژی های کمی هستند که ما نام مخترع آن را میدانیم. این یک قانون است که اگر نام یک مخترع را میدانید (تلفن، خط محرک بسته بندی، هواپیما، لامپ، ترانزیستور) به این دلیل است که شرکتها از طریق این اشیا پول در آورده اند و کارمند آن شرکت برای معرفی محصول به سختی تلاش کرده اند. اگر نام مخترع را نمیدانید (ماشین، تلویزیون، کامپیوتر، موتور جت، لیزر) برای این است که شرکت های دیگر با آن ایده ها درآمد داشته اند.
9. این یک روش زندگی است. وقتی دو انتخاب داشتید گزینه سخت تر را انتخاب کنید. بین اینکه بروید بدویید یا در خانه بشینید، دویدن را انتخاب کنید. تنها دلیل اینکه ما گزینه دیگر را نیز میسنجیم تنبلی است. شما در ذهن خود میدانید که کدام راه درست تر است این روش باعث میشود که به آن آگاه شوید.
10. قطعا انتخاب ایتالیا و کشور های پایین تر توسط اقشار متوسط که حتی یک دولت واحد نداشتند تصادفی نبوده است. این کشور ها در دوران خود ثروتمندترین مناطق بودند که حتی رنسانس در آنها رشد کرد. اگر دیگر انچنان اهمیت ندارند چون کشورهایی مانند آمریکا به اصولی که داشتند پایبندتر بودند.
11. شاید شرایط بسیار مناسبی بوده باشد. اگر اینطور است چرا انقلاب صنعتی زودتر اتفاق نیفتاد؟ دو جواب احتمالی وجود دارد: 1) اتفاق افتاد. اما آهست آهسته رخ داد. 2) چون در دوران قرون وسطا حق های انحصاری و صنف ها توسعه را آهسته تر کرده بود.