یکی از تعاریف بیکاری ساختاری این است که در برخی بازارها، حقوق ها بالاتر از مقداری است که عرضه و تقاضا کارگر را در حد تعادل نگه می دارد. در حالی که اتحادیه های کارگری همانند قانون حداقل حقوق و دیگر قوانین، به این پدیده کمک می کنند، این مورد هم درست است که حقوق ها به عمد بالاتر از حد تعادل تنظیم می شوند تا تولید کارگران را افزایش دهند.
این تئوری را به عنوان تئوری کارایی دستمزد می شناسند و دلایل زیادی وجود دارند که شرکت ها این عمل را سودآور تلقی کنند.
عوامل موثر در تئوری کارایی دستمزد
کم شدن تغییر کارکنان
در اکثر موارد، کارکنان با دانش کامل از تمام چیزهایی که یک شغل نیاز دارد تا به خوبی انجام شود و اینکه چطور درون یک سازمان کارایی داشته باشند وارد آن شغل نمی شوند. در نتیجه، شرکت ها زمان قابل ملاحظه ای را صرف این می کنند که کارکنان جدید را با شرایط شرکت وفق داده تا بتوانند در کار خود به سازندگی کافی برسند. علاوه بر این، شرکت ها پول زیادی را برای جست و جو و استخدام کارکنان جدید هزینه می کنند. تعویض کارمند کمتر باعث می شود که هزینه های جست و جو، استخدام و آموزش کاهش یابد در نتیجه پیشنهاد موارد انگیزشی از سوی شرکت ها به صرفه می باشد.
پرداخت بالاتر از حقوق میانگین به کارکنان به این معناست که پیدا کردن پرداختی یکسان در صورت خروج از کار برای آن ها دشوار است. این مسئله به همراه این قانون که خروج از نیروی کار یا تغییر زمینه شغلی وقتی که حقوق بالاتر است جذابیت کمی دارد، نشان می دهد که حقوق بالاتر از میانگین به کارکنان این انگیزه را می دهد که با شرکتی که از لحاظ مالی رفتار مناسبی با آن ها دارد بمانند.
افزایش کیفیت کارکنان
تئوری کارایی دستمزد حقوق بیشتر از میانگین همچنین می تواند باعث افزایش کیفیت کارکنانی شود که یک شرکت برای استخدام انتخاب می کند. افزایش کیفیت کارکنان از دو راه بدست می آید: اول اینکه حقوق بالاتر کیفیت کلی و سطح توانایی متقاضیان شغل را بالا می برد و کمک می کند تا با استعداد ترین کارمندان را از میان متقاضیان انتخاب کنید.
دوم اینکه کارکنانی که دریافتی بهتری دارند می توانند در زمینه خوراک، خواب، استرس و دیگر موارد مراقبت بهتری از خود به عمل بیاورند. منفعت کیفیت بالاتر زندگی با کارفرماها تقسیم می شود چرا که کارکنان سالم تر بازدهی بیشتری نسبت به کارکنان غیر سالم دارند.
تلاش کارکنان
آخرین بخش از تئوری کارایی دستمزد این است که تلاش بیشتری( و در نتیجه بازدهی بیشتری) را به کار میگیرند اگر حقوق بالاتری دریافت کنند. بار دیگر، این تلاش به دو صورت مشاهده می شود: اول اینکه اگر یک کارمند قرارداد خوبی با کارفرمای کنونی خود داشته باشد، زیان اخراج شدن برای وی خیلی بیشتر از زمانی خواهد بود که آن کارمند بتواند به راحتی وسایل خود را جمع کند و در جایی دیگر با شرایط یکسان مشغول به کار شود.
اگر زیان اخراج شدن شدیدتر باشد، یک کارمند عاقل بیشتر کار می کند تا مطمئن شود که اخراج نخواهد شد. دوم اینکه دلایل روانی وجود دارد که حقوق بالاتر باعث تحریک برای تلاش بیشتر می شود چرا که افراد تمایل دارند برای مردم و سازمان هایی که ارزش آن ها را می داند و به خوبی پاسخ آن ها را میدهند، بیشتر کار کنند.